نوع مقاله : مروری
نویسندگان
1 دانشکده هنر
2 دانشگاه سمنان
3 دانشگاه تربیت مدرس
4 دانشکده هنر و معماری
5 گروه پژوهش و تاریخ هنر
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
When a design assignment is given to designers and non-designers, their way of thinking and dealing with the problem and solutions are totally different; thus the design processes will lead to different results. Even different designers may choose different approaches and strategies when dealing with the same problem. How far should a designer focus on the problem and detailed analysis of it before ideation? How should he/she use the problem, the information, the designer's knowledge and initial ideas to achieve more acceptable results? This paper, reviews the most important researches which have been done from 1970s and discusses briefly the results as problem oriented, information oriented, solution oriented, and knowledge oriented design strategies. In the following, the design thinking processes proposed by IDEO and Stanford School of Design, are introduced which are based on solution oriented design. Finally some questions are proposed which could not find any any clear answers in recent researches, and can be followed in future studies, by those interested in the field of design and it's methodology.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
رویکردهای جدید در خصوص حل مسائل پیچیده، ریشه در شیوۀ تفکری دارند که در جنگ جهانی دوم برای پاسخ به نیازهای موجود و حل مسائل و مشکلات بهکار گرفته شده بود؛ رخدادی که تأثیر عمیقی بر تفکر راهبردی در دنیای مدرن داشت و اساساً شیوۀ بهرهمندی از تفکر انسان را در مدیریت تولید و طراحی صنعتی تغییر داد. در این دوران، علوم و تخصصهای مختلفی همچون ارگونومی، بیونیک و سایبرنتیک[i]، مهندسی ارزش[ii] و غیره پدید آمدند و در سالهای بعد مدون شدند. بسیاری از این علوم مبتنی بر شیوۀ آموزش و تفکر تحلیلی و خردگرا بودند که توسط نظام آموزشوپرورش قرن بیستم پایهگذاری شده بود. اما عامل دیگری به نام طراحی وجود داشت که در این دوره پاسخگوی بسیاری از مشکلات و نیازهای موجود بود، اما همیشه مبتنی بر تفکر خردگرا نبود و خلاقیت و نوآوری در آن، با شیوۀ تفکر تحلیلی مدلسازی نمیشد و قابل ترویج و توسعه نبود؛ بنابراین شیوۀ تفکر طراحانه، بهعنوان راهکاری که باید بیشتر موردمطالعه و بررسی قرار میگرفت تا قابلآموزش و توسعه باشد، مطرح شد. در تلاش برای درک کامل تمام وجوه طراحی، ازجمله تأثیرات، فرایندها و روششناسی طراحی، اقداماتی در دهۀ 1960 انجام پذیرفت تا در حوزۀ طراحی، دانش ایجادشده و با کاربرد روششناسی و فرایندهای علمی، چگونگی عملکرد طراحی مشخص شود.
نایجل کراس[iii]، پروفسور بازنشستۀ مطالعات طراحی، در مقالۀ سال 2001 خود به تلاشی اشاره میکند که در دهۀ 1960 برای علمی کردن طراحی، با هدف ورود آن به حوزۀ علوم عقلی و خردگرا صورت پذیرفته است. او بر اظهاراتی از باکمینستر فولر[iv] تأکید میکند که در این اظهارات، فولر به «دهۀ دانش طراحی» اشاره دارد. «فولر خواستار انقلاب دانش طراحی بر پایۀ علم، فناوری و خردگرایی بود تا بتوانیم بر مشکلات مرتبط با محیط و انسان که معتقد بود نمیتوانند از مسیر سیاست و اقتصاد حل شوند، غلبه کنیم» (Cross, 2001, p.2). ازاینپس، یکی از دغدغههای پژوهشگران حوزۀ مطالعات طراحی، دستیابی به وجوه مختلف شیوۀ تفکر طراحان، یعنی شناسایی شیوۀ اندیشه، حل مسئله و دستیابی به خلاقیت و نوآوری در طراحی بوده است.
درجۀ اهمیت و ضرورت اینگونه تحقیقات، دستیابی به روششناسی طراحی، بهعنوان عاملی است که به نوآوری میانجامد، پاسخگوی نیازهای در حال تغییر کاربران در دنیای امروزی است و امکان تکرار سازمانیافتۀ برونداد خلاق را فراهم میسازد. مهمترین اهداف این مقاله، مروری بر شاخصترین مطالعات انجامپذیرفته درخصوص حل مسئله و نوآوری به شیوۀ طراحان با تمرکز بر طراحی مسئلهمحور و راهحلمحور، اشاره به ابهامات موجود در مطالعات این حوزه و پیشنهاد موضوعات ارزشمندی برای تحقیقات آتی است.
آزمون نخست با بلوکهای سهبعدی و رنگی
برایان لاوسون[v]، در سال 1979 آزمونی را اجرا کرد تا حل مسائل مبهم توسط دانشآموختگان علوم غیرطراحی و دانشآموختگان معماری را موردبررسی و مقایسه قرار دهد (Lawson, 1979). او گروه اول را دانشمند[vi] و گروه دوم را طراح[vii] نامید. مبنای این آزمون مسائلی بود که حل آنها برمبنای قوانینی مشخص و با کاربرد بلوکهای سهبعدی رنگی صورت میپذیرفت. بلوکهای رنگی و مسائل موردنظر را در مقابل دو گروه مذکور قرار داد تا بنابر قوانینی که از آن مطلع نبودند، بلوکها را آرایش و سازماندهی کنند.
تفاوت آشکاری بین دو گروه و شیوۀ حل مسئله آنها دیده میشد. دانشآموختگان علوم غیرطراحی، به کشف نظاممند ترکیبهای امکانپذیر بلوکها پرداختند تا بتوانند فرضیهای را در مورد قانون یا اصول بنیادی سازماندهی بلوکها که امکان چینش بهینۀ آنها را فراهم میسازد، مطرح کنند. درواقع، این گروه با تمرکز بر مسئله به دنبال راهحل بودند و شیوۀ حل مسئلۀ آنها توسط لاوسون «طراحی با تمرکز بر مسئله»[viii] نامیده شد. اما طراحان بهسرعت آرایشهای چندگانهای از بلوکهای رنگی را ایجاد کرده و آنها را با نیازهای مطرحشده در مسئله مقایسه کرده و آزمودند تا ببینند آیا پاسخگوی مسئلۀ مطروحه هست یا خیر. سپس گزینههای نامناسب و غیرپاسخگو را حذف کردند. لاوسون این شیوۀ حل مسئله را «طراحی با تمرکز بر راهحل»[ix] نامید.
شکل 1. بلوکهای رنگی آزمون لاوسون (Lawson, 1979)
لاوسون تفاوت بنیادین این دو راهبرد را اینگونه مطرح میکند:
«هنگامیکه دانشآموختگان غیرطراح (دانشمندان)، توجه خود را بر کشف قوانین متمرکز کرده بودند، معماران غرق در یافتن نتایج مطلوب بودند. متخصصان غیرطراح، راهبرد تمرکز بر مسئله را اتخاذ کرده بودند، اما راهبرد معماران، تمرکز بر راهحل بوده است». طراحان با تلاش بر حل مسئله و تمرکز بر راهحل و سنتز، به ذات و ماهیت مسئله پی میبرند، اما متخصصان غیرطراح بر شناسایی و تجزیهوتحلیل دقیق مسئله متمرکز میشوند تا با اطلاعات مسئله به حل آن بپردازند (Cross, 2006, p.6).
نایجل کراس در سال 1982 و در مقالۀ اولیۀ خود با عنوان «دانستن به شیوه طراحان»[x]، به بحث و بررسی درخصوص ماهیت حل مسئله توسط طراحان پرداخت. او در این مقاله، حل مسئله به شیوۀ طراحان را با شیوهای که ما در زندگی روزمرۀ خود به حل مسائل میپردازیم، مقایسه کرد. نایجل کراس شیوۀ حل مسئله توسط طراحان را تمرکز بر راهحل معرفی میکند. کراس میگوید: «ویژگی اصلی اقدام طراحی، متکی بودن بر ارائۀ نسبتاً سریع یک راهحل رضایتبخش است، نه تجزیهوتحلیل زمانبر مسئله. ... طراحان سعی در ارائۀ پاسخهای رضایتبخش دارند و به دنبال راهحلهای بهینۀ مبتنی بر فرضیه نیستند» (Cross, 1982).
آزمون دیگری توسط دورست[xi] که یکی از محققان حوزۀ روششناسی طراحی دانشگاه دلفت هلند است، انجام شده است. او در سال 1997، از 9 طراح صنعت مجرب که حداقل پنجسال تجربه پس از فراغت از تحصیل دارند، درخواست کرد تا در شرایط آزمایشگاهی، برای قطار جدیدی در هلند، سامانۀ دفع زباله طراحی کنند. خلاصۀ مشخصات مسئله به آنها ارائه شد و دوونیم ساعت زمان برای طراحی اختصاص داده شد. دو دوربین ویدئویی نیز در گوشههای اتاق نصب شد که یکی از آنها وظیفۀ ضبط طراحی و ترسیمات طراحان را بر عهده داشت و دیگری شرایط عمومی این آزمون را ضبط میکرد. همچنین از طراحان خواسته شد تا هنگام حل مسئله و طراحی، با صدای بلند فکر کنند تا آنچه از ذهن آنها میگذرد نیز تا حدی قابلبررسی باشد (Dorst, 1997).
شکل 2. نُه طرح ارائهشده در آزمون دورست (Dorst and Cross, 2001)
نه ایدۀ ارائهشده، توسط پنج استاد دانشکدۀ طراحی صنعتی دانشگاه دلفت بهطور مجزا مورد ارزیابی قرار گرفت؛ یعنی هر استاد بهطور مجزا به ارزیابی نه ایدۀ مختلف پرداخت. معیارهای ارزیابی طرحها شامل ارگونومی، وجوه فنی، وجوه زیباییشناسی، فاکتورهای کسبوکار و خلاقیت بود. نمرۀ قضاوت کلی مربوط به هر ایده نیز، فارغ از معیارهای معرفیشده و بهطور مستقل به طرحها اختصاص پیدا کرد.
جدول 1. امتیازهای اختصاصدادهشده به نه طرح توسط داوران آزمون دورست (Dorst and Cross, 2001)
شمارۀ ایده |
ارگونومی |
وجوه فنی |
زیباییشناسی |
فاکتورهای کسبوکار |
خلاقیت |
قضاوت کلی |
1 |
4.2 |
6.4 |
6.4 |
6.6 |
3.8 |
3.8 |
2 |
6.2 |
6.2 |
6.2 |
6.4 |
4.8 |
4.6 |
3 |
8.6 |
6.6 |
5.2 |
5.4 |
7.6 |
6.6 |
4 |
7.2 |
7.0 |
8.4 |
7.8 |
6.4 |
7.0 |
5 |
6.6 |
6.4 |
5.0 |
6.4 |
5.2 |
4.8 |
6 |
4.6 |
6.4 |
6.6 |
5.6 |
5.0 |
5.6 |
7 |
6.0 |
7.2 |
2.6 |
4.8 |
3.2 |
3.8 |
8 |
3.8 |
5.0 |
4.8 |
5.0 |
6.8 |
3.4 |
9 |
4.8 |
6.6 |
6.0 |
6.8 |
3.4 |
5.4 |
مشاهدات نشان داد که طراحان از راهبردهای متفاوتی در طراحی استفاده کردند. برخی از آنها در ابتدا بررسی کردند که طراحی نوآورانه لازم است یا بازطراحی؛ برخی دیگر اولویت ذینفعان را بررسی کردند؛ برخی نیز بر جدید بودن و چالشبرانگیز بودن طرح خود تأکید داشتند. مشخص شد که طراحان، مسئلۀ طراحی ارائهشده را هدف و مبنای کار خود قرار ندادند و آن را براساس محیط و عوامل محیطی، منابع و ظرفیتها و توانمندیها، تفسیر و بازتعریف کردند؛ بهعنوانمثال، ترکیب سطل زباله با صندلیها مطرح شد و یا سامانۀ حمل و خروج زبالهها از قطار نیز در طراحی مدنظر قرار گرفت. درواقع، دریافت طراح از مسئلۀ طراحی، شرایط و موقعیت طرح، منابع در دسترس و همچنین اهداف خود طراح، همگی بر طراحی و میزان خلاقیت آن تأثیرگذار بودند (Dorst and Cross, 2001).
تمایز چهار راهبرد طراحی: طراحی مسئلهمحور، اطلاعاتمحور، راهحلمحور و معلوماتمحور
نایجل کراس و کورین کروگر[xii] در مقالۀ سال 2006 خود، دادههای حاصل از آزمون دورست بر روی نُه طراح صنعت مجرب را مورد تجزیهوتحلیل قرار دادند تا مدلی را در خصوص فرایند طراحی محصول ایجاد کرده و چهار راهبرد شناختی متفاوتی را که توسط طراحان خبره مورداستفاده قرار میگیرد، شناسایی کنند (Kruger and Cross, 2006). مبنای تمایز و طبقهبندی چهار راهبرد ارائهشده، شیوۀ تعریف مسئله، جمعآوری اطلاعات و استفاده از معلومات قبلی، ارائۀ راهحل، و ارزیابی راهحلها ذکر شده است. درادامه، مشخصات چهار راهبرد موردنظر بهگونهای ارائه شده است که قابلمقایسه و بررسی، و همچنین کاربرد در فرایندهای طراحی باشد.
طراحی مسئلهمحور
تعریف مسئله: طراح بهدقت بهصورت مسئلۀ ارائهشده توجه میکند و تمرکز او بر فهم و تعریف دقیق مسئله است.
جمعآوری اطلاعات: در مورد همهنوع اطلاعات مرتبط با مسئله، تحقیق صورت نمیپذیرد، بلکه اطلاعاتی جمعآوری میشود که مسئله را بهطور دقیق تعریف کنند؛ اطلاعاتی که ارتباط مستقیم با نیازها و الزامات و محدودیتهای مطرحشده در مسئله دارند. اطلاعات، منبعی است که فقط هنگامیکه ضروری است جمعآوری و به آن مراجعه میشود. در این شیوه، بلافاصله پس از خواندن مشخصات مسئله و جمعآوری حداقل اطلاعات ضروری، مسئلۀ طراحی بهطور دقیق تعریف میشود.
ایدهپردازی: در این راهبرد، معمولاً گزینههای اندکی که پاسخگوی جزئیات دقیق مسئله هستند، ارائه میشوند؛ اما کیفیت بالایی در پاسخگویی به مسئله دارند.
ارزیابی: ارزیابی راهحلها مبتنی بر نیازها و جزئیات حاصل از تعریف دقیق مسئله است. درواقع، مسئله هدایتگر فرایند طراحی است.
طراحی اطلاعاتمحور
طراحی اطلاعات محور، راهبردی منشعب از طراحی مسئلهمحور تلقی میشود.
تعریف مسئله: مطالعۀ عنوان و جزئیات مسئله با دقت کامل انجام میشود. طراح از روی جزئیات مسئله، منابع اطلاعاتی را تشخیص میدهد. تعریف دقیق مسئله، مبتنی بر فهم صورتمسئلۀ ارائهشده و اطلاعاتی است که براساس آن جمعآوری میشود.
جمعآوری اطلاعات: همهنوع اطلاعات مرتبط با مسئله جمعآوری میشود. درصورتیکه در طراحی مسئلهمحور، فقط اطلاعات ضروری برای تعریف دقیق مسئله جمعآوری میشود. در این راهبرد، از معلومات طراح کمتر استفاده میشود و مهمترین معلومات کاربردی، فرایند طراحی و شیوۀ جمعآوری اطلاعات هستند. جمعآوری اطلاعات، بیشترین زمان را به خود اختصاص میدهد.
ایدهپردازی: راهحل طراحی باید پاسخگوی نیازهایی باشد که طراح در صورتمسئلۀ معرفیشده و همچنین اطلاعات جمعآوریشده به آنها دست یافته است. بنابراین الزامات و محدودیتهای شناساییشده، زیاد و تعداد راهحلها اندک خواهد بود.
ارزیابی: ارزیابی طرحها برمبنای معیارهایی انجام میشود که از اطلاعات جمعآوریشده حاصل شدهاند، نه معیارهای کلی طراحی. ارزیابی نیازمحور است.
طراحی راهحلمحور
تعریف مسئله: صورتمسئله بهسرعت و در راستای فهم نیازهای بنیادی و اصلی مرور میشود و مسئله بهطورکامل و دقیق تعریف نمیشود. مرحلۀ تجزیهوتحلیل مسئله بسیار کوتاه است و طراح به بررسی جزئیات مسئله نمیپردازد.
جمعآوری اطلاعات: هدف جمعآوری اطلاعات، ارائۀ راهحلهای موردنیاز است؛ بنابراین، بیشتر اطلاعاتی جمعآوری میشوند که موردنیاز تشریح و توسعۀ راهحلها هستند.
ایدهپردازی: ایدهپردازی زمانبر است و تعداد زیادی راهحل ارائه میشود. ازآنجاکه مسئله بهطوردقیق تعریف نمیشود و تحقیقات در راستای ایدهپردازی است، راهحلها به لحاظ کیفی بسیار متنوع هستند. راهحلها کمتر وابسته به اطلاعات (الزامات و محدودیتهای) مسئله هستند و بنابر اطلاعات راهحلمحور و معلومات طراح ارائه میشوند.
ارزیابی: ارزیابی، راهحلمحور است و باعث تعریف یا ساختاردهی مجدد مسئله میشود. بهبیاندیگر، مسئله از مسیر راهحل تعریف میشود. مرحلۀ ایدهپردازی و ارزیابی طولانی هستند.
طراحی معلوماتمحور
طراحی معلوماتمحور، راهبردی منشعب از طراحی راهحلمحور تلقی میشود.
تعریف مسئله: صورتمسئله با دقت خوانده شده و با معلومات طراح درخصوص مسائل مشابه مقایسه میشود و وجوهی که جدید بهنظر میرسند، از طریق جمعآوری اطلاعات موردبررسی و واکاوی قرار میگیرند. درواقع، مسئله بیشتر براساس معلومات طراح تعریف میشود.
جمعآوری اطلاعات: طراح، معلومات حاضر را مبنای پیشروی و حل مسئله یا ارائۀ راهحل قرار میدهد و تنها زمانی که معلومات موجود کافی نیست، اطلاعات جدید و موردنیاز جمعآوری میشود. تأکید بر بازیابی اطلاعات از حافظه است، نه جمعآوری اطلاعات. بنابراین جمعآوری اطلاعات زمانبر نیست، بلکه تجزیهوتحلیل مسئله و مقایسه با معلومات طراح، زمانبر است.
ایدهپردازی: معلومات طراح درخصوص راهحلهای مشابه مورداستفاده قرار میگیرد و مبنا ارائۀ راهحلهای کاملاً جدید نیست. درواقع، ایدهپردازی نیز همانند مرحلۀ تعریف مسئله، مبتنی بر معلومات طراح است و زمان زیادی را به خود اختصاص نمیدهد.
ارزیابی: بیشتر مبتنی بر معیارهای کلی طراحی و همچنین معلومات و تجارب طراح است.
مقایسه چهار راهبرد طراحی
در جدول 2 چهار راهبرد مذکور براساس پارامترهای یکسان مقایسه شدهاند و وجوه تمایز، بهوضوح قابلتشخیص است.
جدول 2. مقایسۀ چهار راهبرد طراحی براساس پارامترهای یکسان (Kruger and Cross, 2006)
نوع راهبرد |
طراحی مسئلهمحور |
طراحی راهحلمحور |
طراحی اطلاعاتمحور |
طراحی معلوماتمحور |
تعداد ایدهها |
کم |
زیاد |
کم |
کم |
نیازهای شناساییشده |
زیاد |
کم |
زیاد |
کم |
نوع تأکید و اقدام |
تأکید بر تعریف مسئله |
تأکید بر ارائه راهحل |
تأکید بر جمعآوری اطلاعات |
تأکید بر مدلسازی |
نمرۀ خلاقیت راهحل |
پایین |
بالا |
پایین |
بالا |
نمرۀ کلی راهحل |
بالا |
پایین |
بالا |
پایین |
همانطور که مشهود است، در این مطالعه بیشترین تعداد ایده در طراحی راهحلمحور ارائه شده است. در طراحی مسئلهمحور نیازهای بیشتری شناسایی شده است. نمرۀ خلاقیت راهحل در طراحی راهحلمحور بیشتر است؛ اما طراحی مسئلهمحور نمرۀ کلی بیشتری را کسب کرده است. بهنظر میرسد در طراحی مسئلهمحور، بین تعداد نیازهای شناساییشده و نمرۀ کلی راهحل؛ و در طراحی راهحلمحور، بین تعداد ایدههای ارائهشده و نمرۀ خلاقیت راهحل، ارتباط وجود دارد. بهبیاندیگر، طراحی راهحلمحور نتوانسته است بهخوبی پاسخگوی نیازهای مطرحشده در مسئله باشد و احتمالاً ایدههای متنوع، از امکانپذیری بالایی برخوردار نبودهاند. آیا میتوان مشکلات یا نقاط ضعف راهبردهای مذکور را در یک فرایند طراحی برطرف کرد؟
اعتقاد بر این است که بیشتر طراحان مجرب از شیوۀ طراحی راهحلمحور و مسئلهمحور استفاده میکنند و هر دوی این راهبردها بهطور یکسان، متداول و رایج هستند. تحلیل اطلاعات نشان داد که برخلاف انتظاری که از مطالعات برایان لاوسون تا سال 2006 وجود داشت، طراحی راهحلمحور، راهبرد غالب طراحان خبره نیست؛ اما بخش خلق ایدهها در فرایند طراحی، اغلب بهطور مجزا از مراحل دیگر انجام میشود و شیوۀ برگزیدۀ اغلب طراحان در ایدهپردازی، مؤید ماهیت راهحلمحور تفکر طراحی است (Kruger and Cross, 2006).
نکتۀ حائز اهمیت دیگر این است که فرایند طراحی مورداستفاده طراحان مجرب، متشکل از مراحل متوالی به همراه حلقۀ تکرار در برخی از مراحل بوده است. دو حلقۀ تکرار، بیشتر مشاهده شده است؛ نخستین حلقه، در مرحلۀ تجزیهوتحلیل و بین بخش جمعآوری اطلاعات و تشخیص نیازها و حلقۀ دوم بین مرحله سنتز و ارزیابی وجود دارد. در مقایسه با دو راهبرد دیگر، در طراحی مسئلهمحور و راهحلمحور کمتر تکرار دیده میشود (Kruger and Cross, 2006).
نایجل کراس در کتاب خود با عنوان «دانستن به شیوۀ طراحان»[xiii] به تأثیر آموزش و تجربه بر راهحلمحور بودن طراحان اشاره میکند (Cross, 2006, p.91). وجوه تمایز بسیاری بین شیوۀ آموزش و تحصیل طراحان و متخصصان دیگر رشتهها وجود دارد. اما همۀ طراحان در دوران تحصیل، از شیوه و برنامۀ آموزشی یکسانی برخوردار نیستند. بنابراین چه عواملی میتوانند بر اتخاذ راهبردهای طراحی توسط طراحان تأثیرگذار باشند؟
مدل تکامل مشترک مسئله و راهحل[xiv]
دورست و کراس معتقد هستند که دستیابی به یک طرح خلاق، از مسیر شناسایی و تثبیت مسئله در ذهن طراح و سپس یافتن راهحل رضایتبخش برای آن میسر نمیشود (Dorst and Cross, 2001). بهبیاندیگر، طراح نمیتواند ابتدا مسئله را کامل و بهدرستی شناسایی و تعریف کرده و سپس به ارائۀ راهحل مناسب و خلاق برای آن بپردازد. ماهر و دیگران (Maher et al, 1996)، مدل تکامل مشترک مسئله و راهحل را ارائه کردند که براساس آن، طراح از طریق تبادل اطلاعات بین مسئله و راهحل، مسئله را تعریف کرده و ساختار میبخشد و راهحل را توسعه میدهد. بهبیاندیگر، مسئله و راهحل با یکدیگر به تکامل میرسند.
شکل 3. مدل تکامل مشترک مسئله و راهحل ماهر و دیگران(Dorst and Cross, 2001)
دورست و کراس مطالعۀ خود بر روی نُه طراح مجرب را با مدل ماهر و دیگران مقایسه کرده و مدل مشابه تکامل مشترک مسئله و راهحل را پیشنهاد کردند (Dorst and Cross, 2001). طراحان با مطالعۀ صورتمسئلۀ ارائهشده، تعریف و چهارچوب اولیهای از مسئله ایجاد میکنند. سپس از حدسهای اولیه در خصوص راهحل (ایدههای اولیه)، بهعنوان وسیلهای برای توسعۀ درک خود از مسئله استفاده میکنند؛ یعنی اطلاعات راهحل اولیه برای تکمیل ساختار و تعریف مسئله بهکار گرفته میشود و مسئله مجدد تعریف میشود. راهحلهایی که به ذهن طراح میرسند، به او یادآوری میکنند که در ارتباط با مسئله باید به چه مواردی توجه کنند؛ و با توجه به موارد موردنظر، راهحلهای جدید پدید میآیند. این چرخه یا جابهجایی اطلاعات ذهن طراح بین مسئله و راهحلهای اولیه ادامه مییابد و مسئله و راهحل با یکدیگر به تکامل میرسند. این مدل میتواند به شیوۀ دیگر نیز انجام شود؛ یعنی ایدهپردازی اولیه و ساختار بخشیدن به راهحل، مقدم بر ساختاردهی مسئله باشد (Cross, 2006, p.80).
شکل 4. مدل تکامل مشترک مسئله و راهحل دورست و کراس (Dorst and Cross, 2001)
اگر به مدل تکامل مشترک مسئله و راهحل دقت کنیم، خواهیم دید که این مدل نیز نمیتواند یک راهبرد مسئلهمحور تلقی شود؛ زیرا فهم و تعریف دقیق جزئیات مسئله در گام نخست انجام نمیپذیرد. اما تا حدی مشابه راهبرد راهحلمحور است؛ زیرا تعریف و ساختار مسئله از مسیر راهحل تکمیل میشود. در این مدل، امکان اصلاح و تعریف مجدد مسئله و همچنین ارائۀ راهحلهای متعدد و متنوع و خلاق وجود دارد.
طراحی راهحلمحور بهعنوان مبنای تفکر طراحی
تفکر طراحی رویکردی است که «روشهای طراحان و حساسیت آنها را بهکار میگیرد تا نیازهای انسانها را با آنچه به لحاظ فناوری امکانپذیر است و آنچه یک راهبرد عملی کسبوکار میتواند به ارزشهای مشتری و فرصتهای بازار تبدیل کند، منطبق سازد» (Brown, 2008). تفکر طراحی مبتنیبر شیوۀ راهحلمحور است و فرایندهای مربوطه باید به این شیوه انجام پذیرند (Cross, 2006, p.12, 79, 81, 91). در این بخش فرایندهای تفکر طراحی دو مرکز توسعۀ این رویکرد، یعنی IDEO و d.school ارائه میشود.
شکل 5. فرایند تفکر طراحی IDEO(www.ideo.com/post/design-thinking-for-educators)
شکل 6. فرایند تفکر طراحی d.school (http://dschool-old.stanford.edu/redesigningtheater/the-design-thinking-process)
نتایج
در این مقاله، چهارچوب مشخصات ارائهشده درخصوص راهبردهای طراحی و مقایسۀ آنها، این امکان را فراهم میسازد که دانشجویان و طراحان صنعت، برحسب موضوع موردمطالعه و نتایج موردانتظار، از آنها استفاده کنند. هرچند که دستاوردهای ارائهشده، نتیجۀ تکمیل تحقیقات پژوهشگران در چند دهۀ اخیر است؛ اما بهنظر میرسد هنوز هم سؤالات بسیاری باقی مانده است که پاسخ روشنی دریافت نکردهاند. سؤالات زیر بر نکاتی تأکید دارند که در تحقیقات مذکور، تا حد زیادی مغفول باقی ماندهاند و میتوانند راهنمای پژوهشهای آتی تلقی شوند:
- چه عواملی بر انتخاب راهبردهای حل مسئله و طراحی توسط طراحان مؤثر هستند؟ آیا طراحانی که از شیوۀ آموزشی متفاوت و تجارب مختلفی بهرهمند هستند، در مواجهه با یک مسئلۀ مشترک به یک شیوه عمل میکنند؟
- اگر چند مسئله یا موضوع طراحی کاملاً متفاوت و متمایز به یک طراح مجرب ارائه شود، آیا در پاسخگویی به همۀ آنها به یک شیوه عمل خواهد کرد؟ آیا راهبرد طراحی یکسانی را انتخاب و استفاده میکند؟ آیا ارتباطی بین نوع مسئله و راهبرد طراحی انتخابی وجود دارد؟
- اگر فرایند و راهبرد طراحی موفقی که حاصل چند پژوهش علمی و تجربی است، معرفی شود، آیا امکان استفادۀ دقیق طراحان از آن وجود دارد؟ آیا برای همۀ آنها موفقیتآمیز خواهد بود؟
- تجزیهوتحلیل، تفسیر و تعریف مجدد و صحیح مسئله، یکی از دغدغههای پژوهشگران حوزۀ مطالعات طراحی است و در فرایند طراحی از ارزش بسزایی برخوردار است. آیا شیوه یا دستورالعملی برای انجام صحیح آن وجود دارد که با حداقل خطا همراه باشد و به ارتقای سطح خلاقیت و نوآوری فرایند طراحی کمک کند؟
- چگونه میتوان فرایند طراحی راهحلمحور را بهگونهای اجرا کرد که ایدههای خلاقه و نوآورانۀ آن امکان اجرای بیشتری داشته و بیشتر پاسخگوی نیازهای مسئله باشند؟ خلاقیت و نوآوری تنها دغدغۀ فرایند طراحی نیست!
آنچه در دنیای امروز و در عرصههای مختلف با عنوان تفکر طراحی درحالتوسعه و کاربرد است، باید با انجام تحقیقات بنیادی و کاربردی در این حوزه، از وضوح بیشتری برخوردار باشد.
[i]. Bionics & Cybernetics
[ii]. Value Engineering
[iii]. Nigel Cross
[iv]. Buckminster Fuller
[v]. Bryan Lawson
[vi]. Scientist
[vii]. Designer
[viii]. Problem Focused Design
[ix]. Solution Focused Design
[x]. Designerly Ways of Knowing
[xi]. Kees Dorst
[xii]. Corinne Kruger
[xiii]. Designerly Ways of Knowing