ژوژمانی بر ژوریهای دیزاین به نظر میرسد هرچقدر صورت مفاهیمی نظیر «ژوری»، «ژوژمان»، «دفاع» و «ارائه» برای اهالی گذر دیزاین آشناست، سیرتشان غریبه و فرایندهایشان همواره، همراه با خوف و رجاست! اما چرا؟! بهراستی چهچیزی در قضاوت این فرایندهاست که آنها را به هندوانههای نشکافتهای مبدل میسازد که شرطی هم برنمیتابند؟ آیا این به ذات مسائل دیزاین1 برمیگردد که بهواسطۀ کمبود اطلاعات، تضادهای درونی یا الزامات متغیر مسئله، در برابر حل شدن مقاومت میکنند یا به ماهیت ژوری دیزاین برمیگردد که دفاع از خروجی فرایند طراحی را با مضامینی همسنگ «شانس»، «ترس»، «امید» و «دلگرمی خانواده و حمایت همقطاران» همنوا میسازد؟! چرا جلسات دفاعیه اغلب شگفتیساز است؟! چرا شاهین ترازوی قضاوت ژوری دیزاین نمیتواند بین «شایستگی طرح» و «نمرۀ متناسب» آرام و قراربگیرد و اغلب، در بالا یا پایین تراز حقیقت در نوسان است؟! چرا برخی از ترازوهای قضاوت همواره به یک سمت (چه سنگین و چه سبک) کجاند؟ چرا وزن کالای خِرَد و تلاش یک طراح باید در تناسب وهمی ژوری از صاحب یا راهنمای وی توزین شود؟! آخر از کجا و چرا، اینهمه غبار نسبیت بر شانۀ قضاوتهای دیزاین ما نشسته است؟ برای درک بهتر بخشی از ریشۀ این سؤالات، شاید لازم باشد گذری داشته باشیم بر مقولات عالم هستی که از آنها تحت عنوان «مقولات عشر» یا «اجناس عالیه» نامبرده شده است. ارسطو در کتاب خود «ارغنون»، مقولات عالم هستی را در دو گروه اصلی «جوهر»2 و «عَرَض»3 تقسیم میکند. هر «مقوله» عبارت است از کلیترین جنسی که دربرگیرندۀ همۀ مصادیق آن باشد. مراتب نهگانۀ عَرَض عبارتاند از: کم، کیف، وضع، اَین، له، متی، مضاف، فعل و انفعال. از بقیۀ مقولات و بحثهای فلسفی و منطقی راجع بهمراتب جوهر و عَرَض که بگذریم، شاید بتوان بخشی از شگفتیهای صدرالذکر را در تعارض بین مقولات «کم» و «کیف» یا «چندی» و «چونی» یافت. در تعریف آورده شده که «کم» یا «چندی» مقولهای است که ذاتاً قابلتقسیم و اندازهگیری باشد؛ مثل چگالی، طول، شتاب ثقل و اختلاف پتانسیل الکتریکی. ولی «کیف» یا «چونی» مقولهای است که ذاتاً قابلتقسیم و اندازهگیری نباشد؛ مثل غم و شادی و هیجان و شایستگی. اگر بپذیریم که مهندسان، مسئول بخش کمی محصولات و طراحان، مسئول بخش کیفی و یا مسئول ابعادی از مقولات کمی محصول هستند که در کیف آن تأثیرگذار است، آنگاه لاجرم باید بپذیریم طراحان مسئولیت چیزی را پذیرفتهاند که به معیار و سنجه نمیآید. ازطرفی، مقولۀ «کیف» یا «کیفیت» در علم اقتصاد و تولید، به مطلوبیت، مرغوبیت، شایستگی، برتری، بداعت و نظایر اینها تعبیر میشود. بنابراین به بیراهه نرفتهایم اگر مسئولیت حرفهای طراحان را شاخصگذاری مصداقی برای مطلوبیت غیرمعیار محصولات یا خدمات تعریف کنیم و آن زمان که این بدهی طراحان، در ترازوی طلبِ مشتریان به تعادل میرسد، میتوانیم محصول را موفق ارزیابی کرد. ولی این وزنکشی طراحی در عرصۀ واقعیت است؛ یعنی وقتیکه خائوس 4ماده، فرم واقعیت به خود گرفته است، ولی در عرصۀ دانشگاهی و در زمان دفاعیهها و ژوژمانها که خیالبندی طراح، هنوز صورت واقعیت به خود نگرفته، به محک خرید مشتریان نیز آزموده نشده است، چگونه باید قضاوت کرد؟ نقش قوۀ مُدرِکۀ اعضای ژوری در درک این خیالبندیهای معیاردار چیست؟ بهعبارتدیگر، وقتی در دفاعیهها، از یکسو طراح، به پاسخ خیالبندیشدۀ خود که از ذات «نبود» است با قرائتی بسیار محدود از «بود» (پوستر و ماکت) چوب حراج میزند و ازسویدیگر، ژوری رساله با وهم مشتریِ وسواسیِ بسیار طلبکار (تازه اگر قصد خرید داشته باشد!)، زیر و روی کالای اندیشۀ طراح را ورانداز و به کالبد فکری خود قواره میکند، آیا میتوان شاهد یک معاملۀ عادلانه بود؟ حالا اضافه کنید تازیانههای نامرئی تقلبها، تلقیهای ناصواب، بیدانشیها، بداخلاقیها، عدم شفافیت و از همه پلیدتر، نفاقها و خباثتهای پنهان و آشکاری که بر صورت اهالی دیزاین فرود میآید و ابهام و اعوجاجی در رؤیت واقعیت ایجاد میکند. گاهی غبار این ابهام، آنقدر غلیظ و فشرده میشود که نه دانشجو میداند چرا روی صندلی گداخته5 نشانده شده و نه ژوری اعلام میکند چرا این صندلی را برای وی تا این میزان گداخته کرده است! شگفتیآور اینکه بهطرز رمزآلودی نیز همهچیز، با کمی بالا و پایین نهایتاً به پایان میرسد و دانشجو فارغالتحصیل میشود! شرایطی که حدوداً چهل سال پیش، «کریس آرگیریس»6 از آن تحت اصطلاح «استادی رمزآلود» یا Mastery-Mistry یاد کرده است. این شرایط به فرایندِ قضاوتی اشاره دارد که آنچنان گیجکننده، اپیتومایزه7 شده که دانشجو خود درنمییابد چگونه دانش و مهارتش و/یا قدرالسهم وی در توسعۀ علم بشری، موردپذیرش ژوری دیزاین قرار گرفته است!
همۀ ما در جلسات ژوژمان و دفاعیهای ازایندست شرکت کردهایم که تورنادوهای نفاق، دروغ، خباثت، کینه، انتقام، عجز، ترس، شرمندگی، تمسخر، تحقیر، توهین، حبوبغضهای غیرعقلانی، محافظهکاری، تعارفات، تسویهحسابهای شخصی و غیرمستقیم و نظایر اینها، هم بنای ساکنان صندلیهای داغ را در هم نوردیده، هم به تکیهزنندگان به کرسیهای قضاوت و داوری آسیب رسانده است. شاید دیگر وقت آن رسیده باشد که چندی و چونی ژوری دیزاین را درک کنیم و بدون عافیتطلبی شخصی؛ عقل، به قضاوتِ عادلانه؛ چشم، به دیدارِ واقعبینانه؛ گوش، به ندایِ حقطلبانه؛ نفس، به داوریِ مستقل؛ تن، به رفتارِ فروتنانه و دست؛ به امضایِ مسئولانه بسپاریم و ردای زیبای دانشآموختگی را نه گشاد و نه کوتاه، که بهتناسب، به تن دانشجویانمان قواره کنیم.
1. Wicked Problem
2. «جوهر» آن است که در بودن، نیازی به هستی موجود دیگری ندارد.
3. «عَرَض» آن است که در بودن، به هستی موجود دیگری نیاز دارد.
4. «خائوس» یکی از مراتب «وجود» است که «هیولا» نیز خوانده میشود. هیولا، تودۀ بیشکل و درهموبرهم از ماده است که هیچ صورت یا فرمی ندارد. وقتی مادهای فرم میگیرد از حالت «هیولا» یا «خائوس» خارج میشود. در ادبیات عرفانی، «فرم» یا «صورت» جهت وحدت همۀ وجود که ذات حقتعالی است، تعریف میشود.
5. کنایه از صندلی داغ (Hot Seat) است؛ شرایط پرفشاری که فرد یا سازمانی زیر ذرهبینِ توجه و نقد دیگران قرار دارد.